بوی تلخ سیگارت را دوست میدارم
بوی هوایی ک نفس میکشی را دوست میدارم
ب من میگویند دیوانه ای
اخر من دوست دخترات را هم دوست میدارم
پله پله مجذوب شدم
قدم زدم ب شوق در راهی ک میرفتی
خندیدم با نگاه ارامت
زندگی را همین لحظه میدیدم
رفت وقتو ساعتو ثانیه از ذهنم
تمام شور را در تو میدیدم
ان زمان ک اب شدنم را دیدی
از دوباره مردنم ترسیدی
اجازه دادی انتخاب کنم
راه های دیگر را دیدم
از تو ممنونم اجازه دادی دیوانگی کنم
تا یک بار دیگر زندگی کنم
رفتی ب راه دیگر ک کمتر اثر کنی
کم تر داغ دلم تازه تر کنی
تو را میسپارم ب دست های او
ک بیش از من پایداری کرد
با وفا بودو درس عشق بلد
تو را میخواهد !میدانم
من هم او را چندیست دوست میدارم
دیگران میگویند دیوانم
ن فدای دل دریایی ات
زندگانی را آموختی ب من!
من همچو تو دیگری را دوس میدارم
چون وفا کرد ب منو بدی های من
بخشید مرا دلش صاف است
خنده هایش برایم همچو الماس است
می برد غم از دل کوچک ام
دلم هر بیش از روز قبل دوستش دارد
میکند زندگی را با نگاهم آغاز
در خنده هایم غرق در صدایم ساز
خدا رو ۳پاس میدارم
ک چنین کسی را دارم
میسازم برایش زندگانی رنگ رنگ
هر روز نزدیک تر ب من
هر روز پر رنگ تر
دگر چه گویم ک میگویند دیوانه ام
ن جانم!!دل داده ام